ظهر فردا، قدّ رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بییار ز عبّاس نشان
ز علمدار خود، آن خسرو شمشاد قدان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
تو خودت میدونی طاقت ندارم
آخه من تورو به کی بسپارمت
باور نمیشه آخرین شبه
فردا این موقع دیگه ندارمت
آخه من چجوری طاقت بیارم
چقدر زود داره میگذره حسین
سال و ماه و روزمون تموم شده
دیگه ساعتای آخره حسین
آخه پنجاه ساله پات به پات بودم
آخه پنجاه ساله بی قرارتم
آخه پنچاه ساله مادرت شدم
آخه پنجاه ساله من کنارتم
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند
صبر از این بیش ندارم، چه کنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت؛ چو سِپند
بوسهای بر لب خشکم بزن ای چشمهی قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
“فردا این موقع اگه خوردی زمین
بگو دلواپسیم و چیکار کنم؟
همهتون میخواین برین من میمونم
غصهی بی کسیم و چیکار کنم؟
فردا این موقع سرت شلوغ میشه
فردا این موقع سرت رو میبرن
فردا این موقع دیگه یواش یواش
به اسیری خواهرت رو میبرن
فردا این موقع رو سینت میشینن
فردا این موقع زیر نیزه گُمی
فردا پیکرت رو درهم میکنن
فردا این موقعها تو زیر سُمی
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
اگر لینک های مطلب مشکل دارند یا خطایی در سایت مشاهده میکنید، با استفاده از فرم زیر ما را مطلع کنید. برای دیگر موارد لطفا از کامنت ها استفاده کنید!