یه قافله امید
یه رشته مروارید
یه قافله مهتاب
تو هاله ی خورشید
ستاره می سازه ، گرد قدم هاشون
دلواپس خورشید ، یه زهره ی گریون
زهره ی زهرا می خونه
که ماه چه خوبه که همراهمونه
چه فرقی داره کی میمونه
عباس چه خوبه که همراهمونه
دارم می میرم از دلشوره وقتی ناپیدایی
دلم داره آتیش می گیره می بینم تنهایی
صلابت عباس
پناه بانوهاست
یه باغ نیلوفر
با حلقه ای از یاس
گرد سفر روی تموم معجرهاست
دلواپسی زینب برای دخترهاست
زینب کبری میدونه
اینجا تقابل کفر و دینه
میگه ما رو تنها نگذاری
داداش نگاه دشمن سنگینه
اگه نباشی تو کی می خواد ما رو برگردونه
خدا کنه با هم برگردیم دختر همرامونه
دارم می میرم از دلشوره وقتی ناپیدایی
دلم داره آتیش می گیره می بینم تنهایی
قدم قدم صحرا
ترَک ترَک دریا
چه عزتی امروز
چه غربتی فردا
چه نهر مواجی ، رباب خوشحاله
آخر کار اما ، غروب گوداله
رباب امیدش عباسه
وقتی می بینه صحرا بی آبه
می میره مادر تا می بینه
بچه ش با خشکی لب می خوابه
خدا نیاره اون روزو که به اشکام می خندن
سر کوچیک شیرخواره م رو ، رو نیزه می بندن
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
اگر لینک های مطلب مشکل دارند یا خطایی در سایت مشاهده میکنید، با استفاده از فرم زیر ما را مطلع کنید. برای دیگر موارد لطفا از کامنت ها استفاده کنید!