برگشتی از حج واجب و رفتی سوی دیر راهب و
دق دادی ام المصائب و وای حسین
پنجه رو رمل صحرا زدی تشنه دلو به دریا زدی
پیش زینب دست و پا زدی وای حسین
حَجُکُم مَقبول سَعیُکُم مَشکور
میزدن با سنگها به سرت از دور
رخت احرامت خاک این صحراست
حاجی زینب رو سر تو دعواست
ای حسین جانم
قتلگاه دریای خون شده پیکرت نیزه بارون شده
موهای تو پریشون شده وای حسین
عطر تنت از صحرا میاد دشمنت سمت زنها میاد
صدای آه زهرا میاد وای حسین
چی سرت اومد همه هستم
جلوی چشمانم رفتی از دستم
صحبت نعله تازه میکردن
پیرهن کهنتو اندازه میکردن
ای حسین جانم
از خیمه گاه با سر اومدم تا قتلگاه مضطر اومدم
اصلا جای مادر اومدم وای حسین
بند قلبم پاره شد حسین زینبت بی چاره شد حسین
تو صحرا آواره شد حسین وای حسین
غصه های تو قدمو خم کرد
ضربه آخرشون قبض روحم کرد
پیرهن کهنه ات ماجرایی داشت
کاش تن تو واسه بوسه جایی داشت
ای حسین جانم
منبع:سایت مهجه
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
اگر لینک های مطلب مشکل دارند یا خطایی در سایت مشاهده میکنید، با استفاده از فرم زیر ما را مطلع کنید. برای دیگر موارد لطفا از کامنت ها استفاده کنید!