برگرد سمت خیمه ها تنهای تنها

من بی تو خواهم مُرد ای آقای تنها

جانم حسین جانم حسین جان

آماده کردم هر چه باشد را برایت

آورده ام عون و محمد را برایت

جانم حسین جانم حسین جان

حالا که پر وا میکنند آقا نگو نه

آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه

جانم حسین جانم حسین جان

رازی نشو با گریه برگردند خیمه

هر آنچه میخواهی بگو اما نگو نه

جانم حسین جانم حسین جان

من یادشان دادم که پیش تو بگویند

دایی به جان مادرت زهرا نگو نه

جانم حسین جانم حسین جان

حالا رها هستند و میدان روبروشان

پای رکاب تو شهادت آرزوشان

جانم حسین جانم حسین جان

آن طور تربیت شدند اینها که بی تو

پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان

جانم حسین جانم حسین جان

خونی که جاری میشود از جسم آنها

در بین مقتل میشود آب وضوشان

جانم حسین جانم حسین جان

دل کنده ام از دسته گلهایم برادر

حالا چنان کوهی سر پایم برادر

جانم حسین جانم حسین جان

پنهان نگشتم تا که اشک را نبینی

همواره با این اشک پیدایم برادر

جانم حسین جانم حسین جان

تا که خجالت را نبینم در نگاهت

از خیمه ام بیرون نمی آیم برادر

جانم حسین جانم حسین جان

منبع:سایت مهجه